ساعت شنی
ساعت شنی به من یاد داد
باید خــالـی شـوی تـا پُــر کنـی
دلی را،چشمی را،گوشی را …
تا پر کنی کسی را،
خالی کنی دلت را از غـم تـا پُـــر کنی دلـی را از شــادی
خالی کنی چشمت را از کینه تا پر شود چشمی از آرامش
خالی کنی گوش هایت را از دروغ تا پر کنی گوش هایـی را
از زمــزمـه هــای عـاشقـانـه …
و مبــادا اشتبــاه کنـی
مبــادا خالی شــوی به قیـمت لبـریـــزی دیــگران…
یادت باشد …
سـاعـت شـنـی روزی می چـــرخـــد
و این بار این تو هستی که پُر میشوی
از آنـچه خــودت پُــر کــرده ای دیــگران را …